شهدای باغ فیض تهران
گرامیداشت شهدای محله باغ فیض تهران
شهدای باغ فیض تهران
گرامیداشت شهدای محله باغ فیض تهراندستهها
- شهید امیر ابراهیم 4
- شهید حسن ابراهیم 2
- شهید حسین ابراهیم 2
- شهید عبدالعلی ابراهیم 1
- شهید محمد ابراهیم 3
- شهید محمدابراهیم ابراهیم 1
- شهید ابوالقاسم آجرلو 2
- شهید مهدی احمدخانی 2
- شهید فضل الله اختردانش 2
- شهید نصرت الله اردیخانی 2
- شهید جواد اکبری 1
- شهید محمد امامی 2
- شهید حسین انصافی 2
- شهید احمد بیات 1
- شهید امیرعباس بیدکی 2
- شهید محمدحسن بیدکی 2
- شهید مهران توکلی 1
- شهید احمد جباری 2
- شهید مسعود چشمی 1
- شهید سعید حاج سید احمدی 1
- شهید امیر حسینخانی 2
- شهید مجتبی حسینخانی 1
- شهید ابراهیم حصارکی 3
- شهید سیدکمال حصارکی 2
- شهید علی حیدری 3
- شهید محمدعلی حیدری 1
- شهید علی خانبابائی 2
- شهید مهدی خلیل آبادی 3
- شهید ایرج دهدار 1
- شهید سیف الله رضایت 1
- شهید سعید زارع شحنه 1
- شهید محمدجواد شاهی 2
- شهید عبدالله شایسته 1
- شهید مصطفی طالبی 4
- شهید حسن فروزنده 3
- شهید عباس فروزنده 1
- شهید مجتبی قربانی شریف 1
- شهید امیرعباس کاشفی نیک 2
- شهید سیدجلال کافی ماسوله 2
- شهید ابوالفضل کلانتری 2
- شهید رضا محبعلی 1
- شهید محمدعلی مختاری 1
- شهید حسین مرادی نژاد 1
- شهید عباس مسچی 2
- شهید حسن نادعلی 3
- شهید عباسعلی ناطق نوری 3
- شهید علی ناطق نوری 2
- شهید احمد نوری 1
- شهید حسین نیک زارع 1
- شهید ابراهیم نیکی قلی زاده 1
- شهید سیدمهرداد نیکوروش 1
- شهید نصرت الله یزدی 1
- شهید فتح الله عرب سرخی 3
- شهید گمنام حسین مظاهری 1
- شهید جعفر نظری 1
- شهید جعفرعلی گروسی 1
- شهید محمدرضا عبدالله 1
- شهید مسعود رنجبر 1
- شهید حسین یوسف پور 1
- شهید سید نورالدین حصارکی 1
- شهید علی عباسیان 1
جدیدترین یادداشتها
همهنویسندگان
- مرتضی 103
بایگانی
- شهریور 1391 29
- مرداد 1391 74
آمار : 45620 بازدید
Powered by Blogsky
مرتضی
یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:05 ق.ظ
دی ماه سال 66بود به اتفاق تعدادی از همکاران جمعیت هلال احمر که در عکس همراه شهید بزرگوار عربسرخی دیده میشوند.آقایان اسرافیل داداشی.حسن معماریان.مرحوم یدالله حیدری عباس کلهر حسن زنجیرانی وابولفضل قلی.مسعود علی خواه.اینجانب.محمد کاظم بنی اسدی جهت رفتن به جبهه عازم بودیم.ابتدا در ساختمان نخست وزیری تجمع داشتیم واز آنجابه دانشگاه تهران تحت عنوان سپاهیان حضرت محمد(ص)تجمع کردیم بعد به جبهه جنوب وسپس در جزیره بواریین مستقر شدیم شهید عربسرخی فرمانده دسته ما بودند درازخصوصیات قابل ذکر ایشان مهربانی آنقدر این شهید مهربان بود که وقتی مرا به سنگر کمین برای نگهبانی هدایت میکرد قبل حرکت ابتدا سوال میکرد (به من مگفت هلال احمری)هلال احمری اگر خسته هستی من خودم آماده ام وقتی هم که مرادرسنگر کمین مستقر میکردازاوسوال میکردم فاصله باعراقی ها چقدر است میگفت همین چند متری که سنگر تو دررون اروند قرار گرفته به همین مقدار هم از آنطرف ازکل عرض رودخانه کم کن میشود فاصله تو با دشمنت درسنگر کمین روبروبهشوخی میگفتم خیلی نزدیک هستیم ایشان به جدی وبا مهربانی میفرمود.هلال احمری اگر میترسی خودم تا آخر کنارت میمانم ودست آخر باالتماس ایشان را ازسنگر بیرون میکردم تا برود استراحت کند درست نیم ساعت بعد میدیدم آرام یکی اومد پشت سنگر ایست میدادم میگفت هلال احمری این نگهبانی براخودت خوبه اگه دششمن تا این مقدار به تونزدیک به شه که دیگه به تو امان ایست دادن نمیده حداقل نیمی از 4ساعت زمان پست من را مینشست وآموزش میداد خیلی خاطرات شیرینی ازاین دو شهید عربسرخی وعاطف دارم یک کتاب ادعیه حاشیه نویسی کرده وبه من هدیه کرده از بهترین داراییهای من است همیشه با آن نجوا میکنم .روحش شاد .شادی روح طیبه همه شهدا فاتحه مع الصلوات
خوشا به سعادتون
اللهم صلعلی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید عرب سرخی سلام غروب غم انگیزیست شما به اتفاق شهید حاج ناصر عاطف پرواز کردید با عروج خونین خودتان من وحاج رضا کریمی واقف .وحاج اسرافیل داداشی را تنها گذاشتید (البته من که لیاقت حضور تنگاتنگ تاپرواز عاقبت بخیری را همراه شما نداشتم)حاج رضا هم که خدا بهش توفیق بیشتر بده مشغول نشر کتاب ومقاله های موثر درخصوص حج شده وانشاالله موفق باشند سراغ مارا کمتر میگیرنداما من وحاج آقا داداشی فقط امید به شفاعت شما نزد خداوند داریم میدونم تو اونقدر مهربون هستی که رفیقهای خودت روفراموش نمیکنی اما به هرحال هروقت دلم میگیره یک جلد کتاب نفیس ادعیه ای که به یادگار برایم پی نوشت فرمودی را روبروی چشمانم میگیرم دستخط زیبایت راوقتی نگاه میکنم آرامش خاصی برایم فراهم میشود ملتمسانه تقاضا میکنم مارا یادت نره.یادش بخیر تکیه کلام شما همیشه سفارش به پیروی وحمایت ازرهبری و.ولایت فقیه بود دعا کن سفارش شما یادمون نرود توفیق داشته باشیم گوش به فرمان رهبر فرزانه حضرت آیت الله خامنه ای باشیم اگه دعای شما نباشه ما راه راگم میکنیم پس دریغ نفرمایید دعایم کنید.
اللهم عجل لولیک الفرج
شهید بزرگوارمان ناصر عاطف هرجا میروم هرکاری راشروع میکنم اول به امید خدا وبعد هم به امید هدایت وراهنمایی شما دوستان عزیز هستم تنهایم نگذارید
شهید بزرگوارمان ناصر عاطف هرجا میروم هرکاری راشروع میکنم اول به امید خدا وبعد هم به امید هدایت وراهنمایی شما دوستان عزیز هستم تنهایم نگذارید
خدارحمت کنه شهیدعاطف رابه رسم رفاقت دفترخاطراتم بااین استادارجمند حاجناصرعاطف راورق میزنم وبرحسب وظیفه جهت یادبودش خاطره ای ازبااوبودن راعوض میکنم ایشون دراصراف برکت خداوند خیلی حساس بود به حدی که وقتی توی سنگرمون سفره پهن میشد ابتدا خیلی محترمانه به همه مون تذکر میداد که فقط نبینم اصراف کنید. اماماکه همه منظورش رامتوجه نمیشدیم میگفتیم چشم دوروز چیزی نگفت فقط تذکر داد روز سوم کناره های نان را که من وحاج آقا داداشی ازنونهای توی سفره جدا کرده بودیم وقسمتهای وسط نونهارا خورده بودیم جمع کرد وگفت هلال احمر ی اینها برکت خدا هستند شما جداکردی ودور میریزی گفتم بابا اینکه دیگه خوردنی نیست خمیره خودش میخوردومیگفت خمیر توی نانوایی است اینها نونه برکت خداست دور نریزید بدید خودم میخورم. ماهم که ازاین رفتار هم شرمنده شدیم وهم خیلی درس گرفتیم توسنگرمون مرسوم شده بود بلااستثناء ابتدا کناره های نون رامبخوردیم بعد وسط نون رزروش شاد.برای شادی روح همه شهدا ی عزیز وپدرمادرهای مرحوم شده تقاضای قرائت فاتحه میکنم.
حاج ناصرعزیز سلام. غروب جمعه است مدتیست میخواهم به بهشت زهرا بیام بوسه برتربت شما و آقایان عربسرخی وکلانتری بزنم هر هفته یک دستاویز دنیایی مانع میشود. هروقت که تصمیم بگیرم بیام خدمت شما وکنارتربت شما خوبان حرف دل بزنم شیطان باخبر میشود وهزارتا ازکارهای دنیا یی که هیچوقت نه انجام آنها ضروری بوده ونه حتی من حواسم به انجام آنها بوده را ضروری جلوه میدهد وتوفیق تشرف حضوری خدمت شما را از من میگیرد. درفضای مجازی کانال قلبم را به کانال محبت شما وصل میکنم. ومجدد عرض میکنم که شما که ازحربه های دنیا وهمچنین وسوسه های شیطان رها شدید.فراموشم نکنید یادتان باشد که دوستان شما همچنان چشم به شفاعت شما ودعای خیرتان امیدوارند.
حاج ناصر عزیزامسال سی امین سال بی تو بودن وتنهایی را تجربه میکنم .بیاد میاورم روزی که در هنگام آخرین اعزام شهیدعربسرخی(همرزم شما)ودوست دوران دفاع مقدس به من زنگ زد وگفت ساعت 4 عصر میدان راه آهن منتظرت هستم حاج ناصر وحاج رضا کریمی واقف هم هستنداما تار عنکبوتی مشکلات دنیایی حقیر راازهمراهی با شمامحروم کرد وشما تلفن راگرفتید وفرمودید بنی جان از سرت پریدگفتم حاج ناصر مشکلی دارم بمون تا پس فردامن هم باهات راهی بشم باز فرمودی بنی جان ازسرت پریداون روزگرفتار تارعنکبوت دنیا بودم.درست متوجه منظورتون نشدم بعد از ده پانزده روز که خبر شهادت شما عزیزان دوکبوتر خونین بال را شنیدم به خود آمدم اما الان سی سال است که تحمل میکنم وجز به توکل برخداوند وعشق به نجوا باروح مهربان شماهیچ چیز آرامشم نمیدهد.نمیدانم چگونه بگویم بگویم دربهاروفصل گل ولاله جای شما خالیست یا درجوار دوستان عزیز جای ما خالیست.دوهفته پیش حاج رضا کریمی رادر نماز جمعه دیدم براش تعریف کردم.اشک درچشمش حلقه زد وفرمود رفتند وما راتنها گذاشتند راضی هستیم به رضای خداوند.ودل خوشیم به لبخند ولی امر مان نایب اماممان سید علی عزیز.ودعاگوی عزیزانی که امکان درد دل ما باشما درفضای مجازی فراهم کردند.